جدول جو
جدول جو

معنی بی عیبی - جستجوی لغت در جدول جو

بی عیبی
(عَ /عِ)
سلامت. (یادداشت مؤلف). بی نقصی، نهایت عمیق که آواز به تک آن نرسد یا آواز از تک آن برنیاید و گاهی عمق غیر چاه را نیز خواسته اند. (جهانگیری). سخت دورتک که آواز بدان نتواند رسید. بس دور که آواز نرسد. سخت عمیق. سخت پهناور. سخت پرآب. (یادداشت مؤلف) ، که فریاد بدان نرسد. دور از صدارس. مجازاً، مرتفع. بلند. سخت رفیع. عظیم. شامخ. (یادداشت مؤلف). بسیار بلند. (جهانگیری).
- کوه یا کوهساری بی فریاد، دور از صدارس. مرتفع. سخت بلند:
ضعیف گشته در این کوهسار بی فریاد
غریب مانده بر این آسمان بی پهنا.
مسعودسعد.
بر سر کوههای بی فریاد
شد جوانی من هبا و هدر.
مسعودسعد.
، بطور تعمیم، هر چیز منیع و نادسترس یا آوازنارس را بی فریاد و بی فغان و غیره گفته اند. (جهانگیری) ، ظالم. جافی. جائر. (یادداشت مؤلف) :
روزگاریست سخت بی فریاد
کس گرفتار روزگار مباد.
مسعودسعد.
ای بسا در حقۀ جان غیورانت که هست
نعره های سر بمهر از درد بی فریاد تو.
سنایی.
در محنت این زمانۀ بی فریاد
دور از تو چنانم که بداندیش تو باد.
وطواط
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
بی نقص، بی آفت، بی ضرر
فرهنگ فارسی عمید
(عَ / عِ)
مرکّب از: بی + عیب، بی نقص. (آنندراج)، سلام. سلیم. سالم. بی آهو. درست. بری. (یادداشت مؤلف) :
بپرسید دیگر که بی عیب کیست
نکوهیدن آزادگان را ز چیست.
فردوسی.
خهی گزیده و زیبا و بی بدل چو خرد
زهی ستوده و بی عیب و پاک چون قرآن.
فرخی.
کرا بداد هنر نیز عیب داد خدای
مگر ترا که تو بی عیب و سربسر هنری.
عنصری.
اوستاد اوستادان زمانه عنصری
عنصرش بی عیب و دل بی غش و دینش بی فتن.
منوچهری.
پندی بمزه چو قند بشنو
بی عیب چو بارۀ سمرقند.
ناصرخسرو.
پاک و بی عیب خدایی که قدیر است و عزیز
ماه و خورشید مسخر کند و لیل و نهار.
سعدی.
گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن
بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست.
سعدی.
این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد مردم بی عیب کجاست ؟
حافظ.
معشوقۀبی عیب مجوی. (شیخ ابوسعید ابوالخیر از اسرارالتوحید)، و رجوع به عیب شود.
- بی عیب و علت، بی نقص. سالم.
- بی عیب و نقص، بی نقص و کاستی. رجوع به عیب شود، بی رونق. (آنندراج) ، ناکامیاب، ناتمام، بی نتیجه. (ناظم الاطباء) :
سخن گفتن من شود بی فروغ
شود پیش شه چارۀ من دروغ.
فردوسی.
، نانجیب:
همان بددل و سفله و بی فروغ
سرش پر ز کین و زبان پردروغ.
فردوسی.
و رجوع به فروغ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
سالم، درست، سلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ادبی
تصویر بی ادبی
عمل و کیفیت بی ادب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی عقلی
تصویر بی عقلی
نا بخردی خلی کالوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قیدی
تصویر بی قیدی
آسانگیری بلغندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی میلی
تصویر بی میلی
بتکنی بتکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی هیبتی
تصویر بی هیبتی
ملایمت و نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی تابی
تصویر بی تابی
بیقراری بیطاقتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بیمی
تصویر بی بیمی
امنیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی تابی
تصویر بی تابی
بی حوصلگی، بی قراری، بی صبری
فرهنگ واژه فارسی سره
پاک، مبرا، بی نقص، سالم، صحیح، کامل
متضاد: عیبناک، معیوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
بلا عيوبٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
Flawless, Faultlessly, Immaculate, Impeccable, Spotless, Unblemished, Unerring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
de manière impeccable, parfait, immaculé, impeccable, infaillible
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
in modo impeccabile, impeccabile, immacolato, infallibile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
безупречно , безупречный , безупречный , безупречный , безупречный , безупречный , безошибочный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
fehlerfrei, makellos, unfehlbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
бездоганно , бездоганний , безпомилковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
bezbłędnie, bezbłędny, nieskazitelny, bez zarzutu, niezawodny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
毫无瑕疵地 , 完美的 , 无暇的 , 无瑕的 , 不犯错误的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
ত্রুটিহীনভাবে , নিখুঁত , নিখুঁত , দাগহীন , নিখুঁত , দোষরহিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
بے عیب طریقے سے , بے عیب , بے عیب , بے عیب , بے عیب , بے عیب , بے غلطی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
de manera impecable, impecable, inmaculado, infalible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
kwa ukamilifu, bila dosari, safi, kamil, bila doa, isiyokuwa na doa, isiyokosea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
kusursuz bir şekilde, kusursuz, lekesiz, hatasız
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
결점 없이 , 결점이 없는 , 결점 없는 , 완벽한 , 결점 없는 , 틀림없는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
完璧に , 完璧な , 無垢な , 汚れのない , 間違いのない
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
de maneira impecável, impecável, imaculado, infalível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
निर्दोष तरीके से , दोषरहित , निर्दोष , निर्दोष , दोषरहित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
dengan sempurna, sempurna, tak bernoda, tidak salah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
อย่างไร้ที่ติ , ไม่มีข้อบกพร่อง , ไม่มีที่ติ , สมบูรณ์แบบ , ไม่มีที่ติ , สมบูรณ์แบบ , ไม่มีข้อผิดพลาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
feilloos, foutloos, onberispelijk, vlekkeloos, onfeilbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی عیب
تصویر بی عیب
בצורה ללא דופי , מושלם , מַטְהִים , מְשֻׁלָּם , ללא דופי , ללא דופי , חסר שגיאה
دیکشنری فارسی به عبری